دنیای مترجم

خبر - مقاله - داستان کوتاه - نقد فیلم - گفتگو.

دنیای مترجم

خبر - مقاله - داستان کوتاه - نقد فیلم - گفتگو.

اما داناهو.اتاق.


گفتگو با «اما داناهو» نویسنده رمان «اتاق»

در برابر این اتهام از خودم دفاع می کنم!

 

جاناتان دربی شایر

فرشید عطایی

 

نییو استیت من

 

 

اما داناهو نویسنده 42 ساله با تابعیت دو گانه ایرلندی-کانادایی است. او از دانشگاه کمبریج مدرک دکترای زبان انگلیسی دارد. تز دکترای او در مورد دوستی بین مردان و زنان در ادبیات داستانی قرن هجدهم انگلیس بوده است. اوداناهو در حال حاضر به همراه همسر و دو فرزند 8 و 4 ساله خود در اونتاریو کانادا زندگی می کند. رمان معروف این نویسنده به نام «اتاق» در سال 2010 نامزد مرحله نهایی جایزه بوکر شد که البته رقابت را به رمانی از هووارد جاکوبسن واگذار کرد. این کتاب همچنین نامزد جایزه معتبر اورنج هم شد که البته برنده آن نشد. همان طور که در متن مصاحبه زیر اشاره شده، اوداناهو رمان خود را با الهام از یک حادثه هولناک که برای زنی به نام الیزابت فریتزل رخ داده، نوشته است. الیزابت فریتزل یک زن 42 ساله است که در سال 2008 به پلیس اتریش گفت که مدت 24 سال در زیرزمین خانه پدری اش و توسط پدرش حبس شده است! این کتاب توسط نشر آموت در ایران منتشر شده است.

 

از این که رمان «اتاق» شما نامزد مرحله نهایی جایزه «بوکر» شد، چه احساسی داشتید؟

آن روز یک روزنامه نگار از من پرسید: "آیا یک جور هایی آرزوی این را دارید که برنده جایزه بوکر نشوید؟ آیا از موفقیت می ترسید؟" خیلی ببخشید، ولی من از خدایم بود که برنده شوم. شاید به این دلیل که من در دنیای جایزه های بزرگ یک تازه واردم، و به همین خاطر دیدگاهم در مورد نامزد جایزه ای بزرگ شدن، مثل دیدگاه بچه مدرسه ای ها است.

 

البته شما در زمینه داستان نویسی آدم تازه کاری نیستید. اولین کتاب تان در سال 1994 منتشر شد.

و همین باعث می شود خیلی خوشحال باشم از این که اسمم ناگهان در فهرست نهایی یک جایزه بزرگ آورده شود.

 

منبع الهام شما برای نوشتن رمان «اتاق» حبس شدن «الیزابت فریتزل» توسط پدرش بوده. ولی موضوع رمان شما مستقیما در ارتباط با این موضوع نیست، بله؟

نه. البته من ناراحتم از این که این قضیه الیزابت فریتزل چقدر مباحثات مربوط به این کتاب را تحت تأثیر قرار داده. شاید من ساده لوحانه فکر کردم که باید صادقانه بگویم قضیه فریتزل به جای موضوعات دیگر، به طور اتفاقی ایده نوشتن این رمان را در ذهن من کاشت. عمل کاملا ریاکارانه ای بود اگر ادعا می کردم که ایده نوشتن این رمان کاملا از آن خودم بوده. متأسفانه، جذابیت و گیرایی قضیه هولناکی چون قضیه فریتزل باعث می شود که صحبت کردن در مورد آن راحت تر باشد تا مطرح کردن آن در یک اثر ادبی. نکته جالب این است که من در گذشته درباره آدم های واقعی اغلب از نزدیک مطلب نوشته ام، ولی هیچ کس اهمیتی به آن نوشته ها نداد. در این مورد، من رمانی نوشته ام که ارتباطش با آدم های واقعی در غیر مستقیم ترین شکل ممکن قرار دارد. با این حال، مردم از من سؤال هایی می پرسند، مثلا می گویند آیا من با الیزابت فریتزل مصاحبه کرده ام. این موضوع برایم ناراحت کننده است.



 

آیا نگران بودید از این که رمان شما همزمان با کتاب خاطرات «ناتاشا کمپوش» که موضوع آن حبس شدن بوده، منتشر می شود؟

از این جور اتفاقات تصادفی به هر حال رخ می دهند. ولی به نظر من رمان «اتاق» یک جور تجربه ادبی کاملا متفاوت را ارائه می کند. یک کتاب خاطرات همیشه موثق ترین شیوه روایت یک وضعیت است، ولی رمان به جا های مختلف می رود. تنها تبلیغات مربوط به کتاب من که باعث ایجاد نفرت در من شده، دو مقاله ای است که نویسندگان شان ادعا کرده اند از نظر اخلاقی کار پستی است که چنین رمانی بنویسی و رمانی بنویسی که در هر حال با یک اتفاق واقعی سر و کار دارد. من در برابر این اتهام به شدت از خودم دفاع می کنم. اغلب نویسندگان می گویند که داستان ماحصل دنیای واقعی است، ولی در عین حال یک اثر تخیلی است؛ جدا کردن این دو عنصر از هم کار سختی است. ولی این طرز تفکر که یک سری موضوعات آنقدر رذیلانه هستند که ما هرگز نباید با ادبیات به آنها بپردازیم، فکر بی معنی ای است. آیا ما حاضریم شعر ها و داستان هایی را که درباره یک سری حوادث تاریخی نوشته شده اند، پاک کنیم؟ اگر این کار را بکنیم بچه های نسل های بعدی دیگر چیزی در مورد این اتفاقات تاریخی نمی شنوند و همه چیز به فراموشی سپرده می شود. من از هر جهت این حق را دارم که درباره چنین وضعیتی یک رمان بنویسم، و به طور یقین این رمان دقیقا بر اساس زندگی کسی نوشته نشده، بنابراین من برای نوشتن این رمان پایبند هیچ یک از التزامات یک بیوگرافی نویس نبوده ام.

 

رمان اتاق را یک پسر بچه 5 ساله روایت می کند. آیا وقتی داشتید این رمان را می نوشتید به راویان کودک که پیش از این در دنیای ادبیات سابقه داشته اند، نظر داشتید؟

صد در صد! موقع نوشتن این رمان، دو کتاب The Go-Between نوشته «ال. پی. هارتلی» و «پدی کلارک ها ها ها» نوشته «رادی دوییل» را مد نظر داشتم. این دو کتاب از این جهت برایم آثار برجسته ای هستند که در آنها آن لحظات دردناکی نشان داده می شود که طی آنها خواننده متوجه می شود اتفاقی دارد در بین آدم بزرگ ها رخ می دهد که بچه ها از آن سر در نمی آورند، هرچند البته بچه ها متوجه فقدان و نبود یک سری چیز ها می شوند. البته بچه ها از کار های بزرگ تر ها سر در نمی آورند و همین باعث می شود که دچار دردسر بشوند.

 

این که سبک نویسندگی تان را در صدای یک بچه قرار دادید، چقدر برای تان چالش برانگیز بوده؟

شما می دانید که به طور کلی دو نوع بازیگر وجود دارد: یکی نوع «دنیرو» ای اش است که همیشه دنیرو است، و یکی هم نوع «دانییل دِی-لوئیس»ی اش که خودش را به طرز ترسناکی دگرگون می کند. خب، من هم هدفم این است که یک جور نویسنده دانییل دی-لوئیسی باشم. من یک سبک ثابت و مشخص ندارم. شما با خواندن یک خط از داستانی که کورمک مککارتی نوشته، بلافاصله می فهمید که آن را کورمک مککارتی نوشته، و این البته نشان دهنده قدرت نویسنده است. ولی من می خواهم یک جور نویسنده دیگر باشم. دوست دارم مردم رمان اتاق را بخوانند و متوجه نشوند که اما داناهو آن را نوشته است.

 

ولی آیا کار خیلی سختی نیست که خود تان را در ذهن یک کودک قرار بدهید؟

این کار نیازمند داشتن کلی تمرکز است، چون تناقض کار در این است که ما کودکی مان را به یاد نمی آوریم. البته تکه هایی از خاطرات کودکی را به یاد می آوریم، ولی به وضعیت ذهنی مان در کودکی نمی توانیم دسترسی پیدا کنیم. حتی اگر هم خاطرات کودکی داشته باشیم، معمولا آنها را از دید آدم بزرگ ها می بینیم. کودکان از تبار متفاوتی هستند.