دنیای مترجم

خبر - مقاله - داستان کوتاه - نقد فیلم - گفتگو.

دنیای مترجم

خبر - مقاله - داستان کوتاه - نقد فیلم - گفتگو.

خالد حسینی.گفتگو.کوه ها.نیویورک تایمز



گفتگو با «خالد حسینی»

آدم بزدلی هستم!

 

نیویورک تایمز

فرشید عطایی

 

خالد حسینی نویسندهء 48 سالهء افغانی تبار است که در ابتدا به عنوان پزشک، شروع به کار کرد، ولی پس از آن که اولین رمان اش به نام «بادبادک باز» (2003) موفقیت بسیار زیادی به دست آورد، کار طبابت را که خودش آن را به «ازدواج از پیش تعیین شده» تشبیه می کند، کنار گذاشت و به طور تمام وقت و حرفه ای به نویسندگی روی آورد. حسینی در کابل (افغانستان) به دنیا آمد. پدرش دیپلمات بود و حسینی 11 سالش بود که به همراه پدر و مادرش به فرانسه رفت. آنها چهار سال بعد به آمریکا رفتند و خالد حسینی در آنجا به مدرسه رفت، در حالی که زبان انگلیسی را در حد خیلی ابتدایی می دانست. او تا سال 2003 بود (در 38 سالگی) که به کشور خودش افغانستان برگشت، در حالی که طبق گفتهء خودش، «احساس توریست بودن می کرد!» هر سه رمانی که خالد حسینی تا کنون نوشته، پرفروش بوده اند. «و کوه ها طنین انداز شدند» نام جدید ترین اثر این نویسنده است.   

 

کتاب محبوب تمام عمر تان چیست؟

مجموعه اشعار «حافظ» که به آن «دیوان حافظ« هم می گویند. حافظ که در دنیای فارسی زبان مورد احترام است، از نظر من بزرگ ترین شاعر فارسی است. اشعار او با مضمون فلسفه و عشق عارفانه و بیاناتِ جسورانهء ضد حاکمیت، پر از تصاویر مجلل و ریتم های جادویی ای است که همیشه مرا افسون می کند. غزل های بی ریا و صادقانه اش همیشه برای ام تکان دهنده بوده اند، و امروز هم هنوز همان خاصیت رابرای ام دارند، درست مثل زمانی که آنها را در زمان دانش آموزی در کابل می خواندم.

 

تجربهء ایده آل تان در زمینهء مطالعه را توصیف کنید (یعنی کِی، کجا، چه موضوعی، و چگونه).

فقط دو جا می توانم مدت طولانی مطالعه کنم: یکی در هواپیما و دیگری در تختخواب موقع خواب شب. کتاب های کاغذی هم می خوانم و تا اینجای کار از اغوای کتاب های الکترونیکی پرهیز کرده ام.

 

رمان نویس های مورد علاقه تان چه کسانی هستند؟

جِی. ام. کوتسی، جنیفر ئیگان، همینگوِی، الیزابت اِستراؤت، جومپا لاهیری، دِیو اِگِرز، یان مکییوِن، دیوید فاستر والاس، جونو دیاس، کورت وونه گوت، آلیس مونرو (بله، می دانم! او داستان کوتاه می نویسد، ولی خیلی از داستان های کوتاه او شکل و شمایل یک رمان فشرده را دارند).

 

چه کتاب هایی را در مورد کشور افغانستان پیشنهاد می کنید (کتاب های جدید و غیر جدید)؟

«غرب کابل، شرق نیویورک»، نوشتهء طمیم انصاری؛ «ملتِ تریاک»، نوشتهء فریبا نوا؛ «کیفرِ عفت»، نوشتهء سارا چِیز؛ «محافل خیاطی هرات»، نوشتهء کریستینا لَم؛ «سنگ صبور»، نوشتهء عتیق رحیمی؛ «مکان های میانی» نوشتهء روری استییوارت؛ «یک نور نامنتظر»، نوشتهء جِیسون الییوت.

 

شما بیش از 10 سال به کار طبابت اشتغال داشتید. آموزشی که در زمینهء پزشکی دیده اید و تجارب تان در این زمینه چه تأثیری بر کار نویسندگی تان داشته است؟

ویژگی هایی که در دانشگاه پزشکی و در دورهء انترنی باید کسب کنید، اینها هستند: انضباط؛ شکیبایی؛ پشتکار؛ رضایتمندانه چشم پوشی کردن از خواب؛ علاقه به رفتار سادومازوخیزمی؛ تواناییِ به سلامت گذشتن از بحران های مربوط به ایمان و اعتماد به نفس؛ پذیرش خستگی به عنوان یکی از واقعیت های زندگی؛ اعتیاد به کافئین (قهوه) یک امتیاز قطعی است؛ خوش بینیِ دائمی در مورد این که نقطهء پایان در دیدرس قرار دارد. ویژگی هایی که برای رمان نویس بودن باید داشته باشید: به شرح فوق!

 

نویسندهء محبوب تان که مورد بی توجهی قرار گرفته یا آن طور که شایسته اش بوده از او قدردانی نشده، کیست؟

البته من فکر نمی کنم آلیس مونرو نویسندهء قدر نادیده ای باشد؛ یعنی، قطعا در بین نویسندگان این گونه نیست، ولی او نویسندهء کلاسیک قدرنادیده در بین خوانندگان است. این سؤال الان دیگر تقریبا یک موضوع تکراری است که چرا داستان های این اسطورهء زنده ادبیات، خوانندگان فراوانی ندارد.

 

چه جور داستان هایی شما را جذب خود می کنند؟ داستان هایی هست که از خواندن شان پرهیز کنید؟

من هر داستانی را که خوب تعریف شده باشد، و به لحاظ عاطفی تأثیرگذار باشد، و رمز و راز مبهمی در خود دارد، دوست دارم. از آخرین باری که داستان های فانتزی یا علمی-تخیلی خواندم، سال های زیادی می گذرد.

 

از دیدن چه کتاب هایی در طبقات جاکتابی تان ممکن است شگفت زده شویم؟

مجموعه ای از داستان های مصور «تن تن». «مرد ها چرا سینه دارند؟». «جنگ جهانیِ زی». «من یک لِبووْسکی هستم.»

 

بهترین کتابی که در تمام عمر تان به عنوان هدیه دریافت کردید، چه بود؟

اواسط دههء 1970 که پسر بچه ای در کابل بودم، پدرم یک ترجمهء فارسی از رمان «سپید-دندان» [جک لندن] به من داد.

 

چه کتابی بیشترین تأثیر را بر شما گذاشته؟

از آخرین باری که «خوشه های خشم» را خواندم، سال ها می گذرد، ولی اولین باری که آن را در دبیرستان خواندم، واقعا در خاطرم ماندگار شد. تلاش و تقلای آن کارگران مهاجرِ مستأصل، من را یادِ هموطنانِ تلاشگرِ من در افغانستان می انداخت. الان وقتی به افغانستان می روم و خانواده های آواره را می بینم که پای یاده از یک منطقه به منطقهء دیگر می روند، و سعی می کنند کار و خانه و جایی برای ساکن شدن پیدا کنند، هنوز هم به شاهکارِ اشتاین بِک فکر می کنم. صحنهء پایانی این رمان که «رزاشارون» به آن غریبه شیر می دهد، هنوز هم برایم عمیقا تکان دهنده است.

 

اگر می توانستید از رئیس جمهور [اوباما] بخواهید یک کتاب را بخواند، آن یک کتاب چه بود؟

به نظر من این رئیس جمهور خاص، خودش، خدا را شکر، آدمی اهل کتاب است، و نیازی ندارد من به او کتاب پیشنهاد کنم.

 

آیا در زمان کودکی و نوجوانی کتاب های زیادی دور و بر تان بود؟ از این که در دوران کودکی کسی برای تان کتاب خوانده باشد، چه خاطره ای دارید؟

در زمان بچگی من کتاب های زیادی از مولوی و حافظ و عمر خیام دور و برم بود. پدر و مادرم تمام آثار این شاعران را در خانه داشتند. در زمان بچگی هرگز کسی برایم چیزی نخواند. البته پدرم یا مادربزرگ ام موقع خواب برایم داستان تعریف می کردند. ولی کتاب ها را خودم در تختخواب می خواندم.

 

آیا در زمان بچگی تان یک شخصیت ادبی محبوب یا یک قهرمان داشتید؟

شخصیت تراژیک «سهراب»، جنگجوی بزرگ در «شاهنامه» اثر فردوسی که یکی از گل های سرسبد شعر کلاسیک فارسی است. سهراب پسرِ رستم، جنگجوی بزرگ، است، هرچند این دو هرگز همدیگر را ندیده اند. سهراب با یک لشکر راهی می شود تا برای پدرش فرّ و شکوه بیاورد و تاج را به او برگرداند، ولی در یک میدان نبرد با او رو در رو می شود. آخرین صحنهء این داستان خاص، (آنجا که رستم تنِ در حالِ مرگِ سهراب را در آغوش گرفته، لحظاتی پس از آن که در می یابد آن مردی که او با شمشیر خود زخم مهلکی به او وارد کرده، کیست)، به لحاظ ضربهء عاطفی ای که به خواننده وارد می کند، بی نظیر و بی همتا است.

 

ناامید کننده، بیش از حد بزرگ شده، اصلا خوب نیست: چه کتابی بوده که خود تان فکر می کردید از آن خوش تان خواهد آمد، ولی این گونه نشد؟ آخرین کتابی را که بدون تمام کردن آن دست از خواندن اش کشیده باشید، خاطر تان هست؟

البته، چند تایی بوده اند. ولی من آدم خوبی هستم! البته بگذارید دقیق تر بگویم: آدم بزدلی هستم! خیلی خب! می گویم: «ناطور دشت.» همین!

 

اگر می توانستید نویسنده ای را (چه فوت کرده و چه در قید حیات) از نزدیک ببینید، دوست داشتید چه کسی باشد؟ دوست داشتید چه چیزی را در مورد او بدانید؟

ویدئویی از یک بحث و مناظره دربارهء «اعتقاد به آفریدگار» در مقابلِ «نظریهء تکامل تدریجی» در آموزش و پرورش عمومی را از اینترنت دانلود می کردم، و بعد از طریق سفر زمان به قرن نوزدهم بر می گشتم و آن را نشان چارلز داروین می دادم و به او نشان می دادم که شروع کنندهء چه بحث هایی بوده. بعد هم منتظر واکنش اش می ماندم.

 

اگر می توانستید یکی از شخصیت های آثار ادبی را ببینید، آن شخصیت داستانی چه کسی بود؟

«دکتر منهتن» از داستان مصور «نگهبانان».

 

چه کتابی را برای خواندن در برنامه دارید؟

«دفتر مایا»، اثر ایزابل آلنده.



        [این مطلب در اینجا منتشر شده است]