دنیای مترجم

خبر - مقاله - داستان کوتاه - نقد فیلم - گفتگو.

دنیای مترجم

خبر - مقاله - داستان کوتاه - نقد فیلم - گفتگو.

مطالبی درباره کتاب جدید استر

گفتگو با پل استر، به مناسبت انتشار رمان جدیدش

منتقدان نسبت به من خشن بوده اند

آنالیسه گریفین

فرشید عطایی

مجله نیویورک

آگوست 2008

در رمان جدید "پل استر" نویسنده اهل بروکلین، به نام "مرد توی تاریکی"، یک منتقد کتاب به نام "بریل" در ضمن تعریف کردن یک داستان به هنگام خواب، با بی خوابی می جنگد، برای مرگ همسر خود که به تازگی به خاطر بیماری سرطان از دنیا رفته غصه می خورد، و از وضعیتی که کشورش آمریکا در آن قرار دارد عمیقا ابراز نارضایتی می کند. استر که قرار است به دعوت فروشگاه "بارنز و نوبل" در تاریخ 10 سپتامبر شخصا برای کتاب خود تبلیغ کند با صفحه "کالچر والچر" مجله "نیویورک" درباره موضوعات مختلف مصاحبه کرد؛ از جمله درباره مبارزات انتخاباتی "باراک اوباما"، منتقدانش، و اینکه در عالم رؤیا روزی را تصور می کند که نیویورک از ایالات متحده آمریکا جدا شود.

آنالیسه گریفین: "بریل"، شخصیت اصلی رمان جدید شما "مرد توی تاریکی"، یک منتقد کتاب است. عجیب است که یک رمان نویس تصویری مهربانانه از شخصیت یک منتقد خیالی ارائه کند. آیا شما در مورد منتقدان خود تان هم اینچنین احساس محبت و صمیمیت می کنید؟

پل استر: احساس محبت نسبت به منتقدانم؟ نه، به آن شکل! منتقدان اغلب با من رفتار بسیار خشنی داشته اند. حقیقتش را بگویم، من معمولا خیلی در مورد این قضیه فکر نمی کنم. من شخصیت تخیلی "بریل" به صورت آدمی بدون تعصب و با سعه صدر نشان دادم؛ آدمی که به ادبیات علاقه مند است. من در مورد نقد هایی که او نوشت صحبت نمی کنم، ولی در عین حال فکر نمی کنم او منتقدی باشد که با نقد های خود کتاب دیگران را قیمه قیمه کند. او شیفته ادبیات است.

اینترنت حضور پر هیبتی در رمان "مرد توی تاریکی" دارد، در حالی که شما معروفید به اینکه آدمی ضد تکنولوژی هستید. آیا این بدین معنا است که شما به جذابیت اینترنت علاقه مند می شوید؟

حقیقتش را بگویم، من کامپیوتر ندارم و از اینترنت استفاده نمی کنم، و اصلا دنبال اینجور چیز ها نیستم. من اصلا به دنیای اینترنت تعلق ندارم؛ یعنی نمی خواهم که تعلق داشته باشم. مثلا "ئی-میل"؛ من اصلا به چنین چیزی نیاز ندارم. من همه دوستانم را می بینم، همسرم که حسابش جداست، که وقت زیادی را پای کامپیوتر های شان تلف می کنند، هی جواب ئی-میل ها را می دهند، صد ها و صد ها ئی-میل است که احساس می کنند مجبورند جواب شان را بدهند، و این باعث می شود که کلی از وقت خود را هدر بدهند. من سعی می کنم زندگی ساده تری داشته باشم تا بتوانم درباره چیز هایی که می خواهم به آنها فکر کنم، فکر کنم. حسابی شبیه دایناسور ها شدم، مگر نه؟

خب، یکی از افسانه ها در مورد نویسندگی شما این است که شما همه چیز را با ماشین تحریر تایپ می کنید. آیا این موضوع حقیقت دارد؟

نه، من همه چیز را ابتدا با دست می نویسم و بعد با ماشین تحریر دستی، تایپ می کنم. نمی توانم با کیبورد کار کنم، نمی دانم چرا. حتما باید یک مداد یا خود کار دستم باشد.

آیا اتفاق خاصی باعث شد که جرقه نوشتن این رمان در ذهن تان زده شود؟

شما "دیوید گروسمان" را می شناسید؟ او یک نویسنده بزرگ و یکی از دوستان من است؛ من او را خیلی تحسین می کنم. پسر 20 ساله اش "یوری" دو سال پیش در جریان جنگ لبنان و اسرائیل کشته شد. من این پسر را می شناختم. این یک اتفاق وحشتناک بود. یک رنج و عذاب واقعا وحشتناک که دیوید و خانواده اش داشتند تجربه می کردند. داستانی که درباره "تیتوس" در این کتاب آورده ام به نظرم از احساس درد و رنجی که برای دیوید داشتم، به وجود آمده است. من این کتاب را به آنها تقدیم کرده ام.

این کتاب از طرفی با حال روز سیاهی که ما در حال حاضر در آمریکا داریم از آن رنج می بریم، دست به گریبان است. آیا شما در مورد انتخابات اینده ریاست جمهوری آمریکا امید وار هستید؟

من احساس می کنم چرخه 40 ساله سلطه جناح راست، یعنی جنبش محافظه کاران، دیگر به پایان رسیده است. افکار آنها دیگر طرفداری ندارد و من فکر می کنم که بیشتر آمریکایی ها احساس می کند که افکار جناح راستی ها دیگر اعتباری ندارد. بنابراین پیش بینی من این است که دموکرات ها کنگره را با اکثریت قاطع از آن خود خواهند کرد. من با تمام وجودم دعا می کنم که اوباما در انتخابات پیروز شود، ولی پیروزی او را نمی توانم پیش بینی کنم. وضعیت خیلی مبهم است چون نمی دانم مردم آمریکا چقدر نژاد پرست هستند.

بریل در این رمان داستانی را تعریف می کند که در آن نیویورک از ایالات متحده آمریکا جدا می شود. آیا این رؤیای مورد علاقه شماست؟

خب، یک مجله شعر هست که من همیشه می گیرم؛ بر روی جلد شماره ای که درست پس از حادثه 11 سپتامبر منتشر شد نوشته شده بود: "آمریکا بدون نیویورک سیتی." من در آن لحظه با خودم گفتم ایده با مزه ای است. و بعد پیش خودم فکر کردم: "جالب نیست نیویورک از آمریکا جدا شود؟ اگر چنین چیزی به واقعیت تبدیل شود چه اتفاقاتی در پی آن رخ می دهد؟" البته شاید رخ دادن چنین اتفاقی غیر ممکن باشد ولی بدم نمی آید ببینم مردم نیویورک یک شهر-کشور داشته باشند.    

 

 

گفتگویی دیگر با پل استر

آمریکا، بیدار شو!

اکسپرس نایت اوت

آگوست 2008

تونی اسکالافانی

فرشید عطایی

در رمان های پر فروشی نظیر "حماقت های بروکلین" شخصیت های داستانی پل استر به واسطه اتفاقاتی که در زندگی شخصی آنها رخ می داد دچار تغییر و دگرگونی می شدند. استر این بار در رمان جدیدش، "مرد توی تاریکی"، از وضعیت شخصی به وضعیت سیاسی تغییر مسیر داده است. "آگوست بریل" که یک بیوه مرد و منتقد بازنشسته کتاب است، برای بهبودی از یک تصادف اتوموبیل در بستر دراز کشیده و در این ضمن دنیایی متفاوت از واقعیت را در خیال خود می سازد که در آن "ال گور" در انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 پیروز می شود، حادثه 11 سپتامبر و جنگ عراق رخ نمی دهد، ولی در عوض "جنگ داخلی" رخ می دهد. این یک ایده بسیار جالب است... در اینجا پل استر درباره این رمان صحبت کرده است

اکسپرس: روزنامه "سان فرانسیسکو کرونیکل" در نقدی که بر کتاب جدید شما آورده، نوشته "مرد توی تاریکی" با همه کار هایی که شما تا کنون نوشته اید، فرق دارد. آیا با این عقیده موافق هستید؟

پل استر: نه، به هیچ وجه! من هر کتابی که می نویسم با تمام کتاب هایی که نوشته ام فرق دارند. هر کدام از رمان های من فرم خاص خود شان را دارند. هر داستانی یک داستان متفاوت است. به هر حال تنوع در کار باید وجود داشته باشد.

آیا حادثه 11 سپتامبر برای نوشتن داستان این رمان به شما الهام داد؟

نه، اینطور نبود. به نظر من چیزی که برای نوشتن این رمان به من انگیزه داد انتخابات سال 2000 بود، که برای من مضحکه ای بیش نبود. ال گور برنده شده بود، ولی بعد جمهوری خواهان از طریق مانور های سیاسی و قانونی ریاست جمهوری را از او دزدیدند. من از آن موقع تا حالا به این احساس ترسناک دچار شده ام که ما در دنیایی موازی داریم زندگی می کنیم. در دنیای واقعی ال گور در دور دوم برنده است.

در این کتاب و دیگر کتاب های شما، شخصیت های اصلی تان دچار بیماری و جراحت هستند. چرا در کار های تان از مضمون بهبود استفاده می کنید؟

من همیشه به آدم هایی که نوعی از بحران را تجربه کرده اند، علاقه داشته ام. به نظر من ما در چنین موقعیت هایی در بوته ازمایش قرار می گیریم. در چنین مواقعی است که خود مان را می شناسیم؛ مثل این حس است که زندگی تان نابود شده باشد و اینکه بعد اجزای این زندگی ویران شده را چگونه روی هم می چینید و به حالت اولش بر می گردانید. این همان کاری است که برلی سعی در انجام دادنش دارد. این اتفاق برای تعدادی از شخصیت های من در کتاب هایم رخ می دهد.

معروف است که شخصیت های شما سر از کتاب های دیگر در می آورند. فکر چنین کاری چگونه به ذهن تان رسید؟

این ایده به طور غریزی به ذهنم رسید. من به کار های قبلی ام فکر نمی کنم، ولی در عین حال شخصیت های آن کتاب ها هنوز با من هستند. این شخصیت ها انگار واقعی هستند؛ من به آنها فکر می کنم و بعضی وقت ها با خودم می گویم: "یعنی الان دارند چه کار می کنند؟" به همین دلیل این شخصیت ها بعضی وقت ها در جا های عجیب و غریب در سایر کتاب ها ناگهان ظاهر می شوند.

من جایی خوانده ام که شما از ئی-میل استفاده نمی کنید. ولی آیا تا به حال در اینترنت سایت هایی را که به کار های شما اختصاص داده شده، دیده اید؟

من کامپیوتر ندارم. یک بار یک نفر از این چیز هایی که شما می گویید نشانم داد. می دانم وب سایتی در مورد من در اینترنت هست که یک نفر در بریتانیا آن را اداره می کند؛ به نظرم وب سایت خیلی خوبی است. فقط یک بار این وب سایت را دیدم و دیگر ندیدم.

شما چندین فیلمنامه نوشته اید که برجسته ترین آنها فیلمنامه فیلم "دود" (1995) است. آیا کار کردن در زمینه فیلم و سینما بر روی سبک داستان نویسی شما تأثیر گذاشته است؟

نه، به هیچ وجه. جالب است؛ من همیشه خودم را غیر سینمایی ترین نویسنده کره زمین دانسته ام چون رمان های من بر عکس فیلم ها قابلیت تبدیل به تصاویر سینمایی را ندارند. رمان های من روایت متداوم و غلتان دارند. در اغلب کتاب های من از دیالوگ چندانی وجود ندارد. بنابراین کار کردن در زمینه فیلمنامه نویسی برای من چالش بزرگی بود چون برای اینکه بتوانم در یک رسانه جدید کار کنم و امکانات آن را بکاوم مجبور بودم در مورد همه چیز بازنگری کنم.

زندگی در بروکلین چگونه بر روی نویسندگی شما تأثیر گذاشته است؟

من بیست و هشت سال و نیم در بروکلین زندگی کرده ام. بروکلین جایی است که من بخش بهتر زندگی ام را در آن گذرانده ام و آن را خیلی هم دوست دارم. من در مورد بروکلین نوشته ام چون این مکان را به خوبی می شناسم. ولی خب، معلوم است که نمی خواهم فقط درباره بروکلین بنویسم.             

 

 

"مرد توی تاریکی" به روایت "جین اسمایلی"

سبک پر پیچ و خم و شکیل

لس آنجلس تایمز

آگوست 2008

در اینجا جین اسمایلی نویسنده مطرح و معروف آمریکایی و برنده جایزه پولیتزر (1992) نقد نه چندان مثبتی بر رمان جدید پل استر نوشته است

در آغاز رمان جدید پل استر به نام "مرد توی تاریکی"، آگوست بریل 73 ساله به خوبی می داند که تک تک اعضای خانواده  کوچکش وضع نا خوشایندی دارند. آنها که همگی نگران و غصه دار و درد مند هستند در واقع وضعیتی را که ایالات متحده آمریکا به آن دچار شده انعکاس می دهند. ایالات متحده در باتلاق جنگ بیهوده ای گیر کرده که خطری را که قرار بود با این جنگ پس یزنند به جای آنکه کمتر کند، بیشتر کرده است! روایت اول شخص بریل دارای لحنی یکنواخت و تقریبا تنبل است؛ هر یک از اعضای خانواده سعی می کند برای گذراندن روز ها خود را به یک کاری مشغول کنند. بریل و نوه اش "کاتیا" که یک دختر بیست و سه ساله است فیلم های قدیمی تماشا می کنند و بعد به نقد آنها می نشینند (کاتیا از دانشکده سینما ترک تحصیل کرده است.) دخترش مریم دارد بر روی یک کتاب کار می کند. شب ها برای بریل یک مشکل است چون او به بی خوابی دچار است. او به جای اینکه بخوابد داستانی را در ذهن خود شکل می دهد که در آن جنگ عراق در آمریکا رخ می دهد؛ ایالت های مختلف آمریکا از هم جدا شده اند، و تمام انواع خدمات که یک زمانی برخورداری از آنها امری عادی و مسلم محسوب می شده، مثل تلوزیون و اینترنت، دیگر در دسترس نیستند. قهرمان داستان او مرد جوانی به نام "اوون بریک" است. ضد قهرمان داستان او هم مردی به نام "فریسک" است.

داستان استر بین داستان بریک و افکار شخصی بریل در حرکت است. ما وقتی برای اولین بار با بریک آشنا می شویم، او را می بینیم که در یک گودال عمیق گیر افتاده است، و اصلا هم یادش نمی آید که چگونه سر از آنجا در آورده است. او را نجات می دهند، و در ادامه متوجه می شود دنیای جنگ زده ای که او ساکنش است هیچ شباهتی یه آمریکایی که او می شناسد، ندارد. از اینها گذشته، او قرار است یک آدمی را که اصلا نمی شناسد ترور کند.

بریل، بریک، فریسک، تاریکی، فرا داستان، سبک پر پیچ و خم و شکیل؛ بله، این پل استر است.

داستان بریک حس تعلیق دارد. این شخصیت آمادگی این را ندارد که وضعیت خود را درک کند، ولی دشمنانش به این موضوع اهمیت نمی دهند؛ او باید تابع دستوراتی باشد که به او داده می شود، در غیر این صورت با تنبیه مواجه می شود. دنیای جدیدی که او با آن مواجه شده پر از هرج و مرج است؛ او نمی داند چه کسانی خوب و چه کسانی بد هستند. او در تنهایی به حال خود رها می شود تا یکی از این دو گزینه را انتخاب کند: به قتل رساندن یک آدم یا کشتن خود.

داستانی که اساس آن لایه لایه سردرگمی و سرگردانی باشد برای استر چیز تازه ای نیست؛ این، در واقع تخصص او است. در گذشته معمولا شخصیت های جوان استر سردرگم بودند و این سردرگمی باعث می شد خواننده به دیدگاه جدیدی نسبت به دنیا دست یابد. ولی حالا شخصیت های پیر استر سردرگم هستند، ولی دیدگاه آنها بیشتر ملال آور و کسل کننده است تا تازه. بی تعارف بگویم، این کتاب می توانست جالب تر و با مزه تر از این باشد. یا تاریک تر. یا خبیث تر. یا هر چیزی.

آگوست بریل در گذشته هر کاری که کرده (به نظر می رسد بی بند وباری و روابط غیر شرعی از بد ترین کار هایی بوده که او در گذشته انجام داده) حالا در 73 سالگی روش زندگی اش را تغیر داده است. او نسبت به دختر و نوه اش مهربان و صبور است و آنها هم در مقابل او را دوست دارند. آنگونه که در اواخر رمان توضیح داده می شود، او در مورد ازدواج خود افسوس می خورد، ولی حالا این مسائل هم برایش حل شده اند. همسرش مرده، و او از این بابت غضه دار است، ولی او به رستگاری رسیده است. او الان تنها کار هایی که باید انجام بدهد ظاهرا این است که باید سعی کند بخوابد و به دختر و نوه اش کمک کند از بحرانی که گرفتارش شده اند، بیرون بیایند.

با این همه استر آمادگی این چیز ها را در رمان خود به خوبی ساخته و پرداخته نکرده است. اولین بار وقتی داشتم با خودم به این موضوع فکر می کردم که چرا این رمان موفق نیست، پیش خودم به این نتیجه رسیدم که عیب کار در لحن روایت است. استر از همان اولین پاراگراف رمان، به اشتباه لحنی اندوه بار و پر طنین را برای داستان خود به کار می گیرد و تا پایان نمی تواند آن را کنار بگذارد، حتی به واسطه داستان پر از شرارت اوون بریک. بریک جوان و فعال است؛ او وظفه ای دارد و آن اینکه جان خودش را نجات بدهد. یک موتیف جالب و تیزهوشانه در این رمان این است که مردی که او قرار است ترورش کند کسی نیست جز... آگوست بریل! به محض اینکه استر این گره را آشکار می کند، دو داستان رمان به شکل امیدوار کننده ای به هر ربط پیدا می کنند. اما نه. بریک مرتکب بی عفتی می شود و خالقش او را می کشد.

شب دارد فرار می رسد، و خیلی زود صدای خش خش کشیده شدن یک دست بر روی در اتاق خواب بریل شنیده می شود. کاتیا هم بیدار است؛ وارد اتاق بریل می شود تا با هم گپی بزنند. او می خواهد بداند ازدواج بریل چگونه بوده. بریل با جزئیات همه چیز را تعریف می کند ولی با این حال انگار داستان ازدواجش را دارد خلاصه وار تعریف می کند. ولی چیزی که واقعا اهمیت دارد راز کاتیا است، ولی این رازی است که خواننده هم آن را نمی داند؛ یک ارتباط وحشتناک و بهت آور بین خانواده بریل و جنگ مزخرف عراق که هیچ یک از آنها از آن حمایت نمی کنند.

ولی بقیه رمان کجاست؟ بر ملا شدن راز کاتیا باید بیش از یک "شاه بیت" باشد؛ باید به ایجاد تغییر در زندگی اعضای خانواده شتاب بدهد، ولی نهایت کاری که بریل می کند این است که در خیال خود یک اتوموبیل کاروان اجاره می کند و با آن به یک سفر جاده ای می رود. کاری که من دوست داشتم بریل انجام بدهد این بود که بلند شود و در باقی روز کاری انجام بدهد. رمانی که در دست ما است 180 صفحه دارد. جذابیت دغدغه های بریل ارزش این را دارد که 100 صفحه دیگر به آن اختصاص داده شود.

بزرگ ترین ایراد رمان به عنوان یک فرم ادبی این است که تمام مشکلات جدی به همان ادازه که در زندگی واقعی سخت است بر روی کاغذ هم کار سختی است، ولی در هر حال خوانندگان دوست دارند که شخصیت های رمان در طول داستان یک جوری تغییر کنند و دگرگون بشوند. در رمان "مرد توی تاریکی" ما یک ساختار زیبا داریم که تقابل افکار شخصی و سیاسی در آن نشان داده می شود. وقتی پل استر "اوون بریک" را می کشد و سپس با زدن سپیده دم داستان آگوست بریل را به پایان می رساند، از درگیر شدن با مشکلی که خودش ایجاد کرده دوری می کند.      

 

 

نقدی بر رمان "مرد توی تاریکی"

بریک در برابر بریل

مجله Literary Review

آگوست 2008

آلن رافرتی

فرشید عطایی

پل استر در اوایل دهه 1990 در آثار خود یک جور "آدم ربایی داستانی" – یا آنگونه که خودش می پسندد: "ازدواج بین داستانی" – را عرضه کرد. او یکی از شخصیت های یکی از رمان های همسرش "شیری هوشت وت" را برداشت و او را به ازدواج قهرمان رمان خود "لویاتان" (که در آن زمان کتابی خام و ابتدایی بود) در می آورد. در مورد رابطه بین این دو رمان نویس می توان تعابیر و تفاسیر بسیار زیادی آورد. هرچند هوشت وت نویسنده قابل توجهی است، ولی استر با تحسین بیشتری مواجه شده و کتاب هایش خیلی بیشتر می فروشد. بسیاری از خوانندگان آثار هر دو این نویسندگان، اینگونه فرض می کردند که هوشت وت شخصیت داستانی استر را به عاریت گرفته است، و اینکه رمان او در واقع تقلیدی از رمان استر بوده است. در حال، چیزی که ممکن بود "گردن کلفتی ادبی" محسوب شود از نظر خود هوشت وت به هیچ وجه اینگونه نبود. هوشت وت یک بار در این مورد اینگونه توضیح داده بود: "من همیشه نظرم این بوده که خیلی جالب است که این شخصیت در یک کتاب دیگر ظاهر شده، یعنی در واقع خیلی خوب است. احساس خوبی به من می گفت پل این شخصیت را نجات داده است."

شاید به جا بود که هوشت وت به این نکته نیز اشاره می کرد که وقتی استر شخصیت آفریده او را به عاریت گرفته در واقع یکی از عادات ادبی اصلی خود را داشته به جا می آورده است؛ یعنی خارج و وارد کردن شخصیت های داستانی از یک کتاب به کتاب دیگر. استر در رمان های پیشینش، از شخصیت های آثار نویسندگانی چون ادگار آلن پو، ناثانیل هاثورن، و اغلب از آثار خود استفاده کرده است. ولی چیزی که استر خیلی از آن لذت می برد این است که شخصیت ها را بین سطوح متفاوت داستان ها جا به کند. اینکه کسی را از رؤیای یک شخصیت دیگر از در وارد شود و یا اینکه آدم های واقعی (از جمله خودش) را وارد رمان هایش کند.

"آگوست بریل" راوی رمان "مرد توی تاریکی" است؛ یک منتقد بازنشسته کتاب، که نیمچه اعتباری هم برای خودش دارد. او که آدمی متزلزل و دچار بی خوابی است، در خانه ای که دختر میانسال و نوه 23 ساله اش هم در آن ساکن هستند، شب ها در تخت خود بیدار دراز می کشد و سعی می کند به این موضوع فکر نکند که چقدر دلش برای همسرش که اخیرا مرده، تنگ شده، و اینکه به قتل "تیتوس" دوست پسر نوه اش که بریل او را از کودکی می شناخته، فکر نکند. بریل برای این منظور، داستانی را درباره مردی به نام "اوون بریک" در ذهن خود می سازد که یک روز صبح از خواب بیدار می شود ولی می بیند در خانه اش نیست بلکه در یک آمریکای دیگر قرار دارد؛ آمریکایی که به واسطه یک جنگ داخلی که علتش انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 بوده، نابود شده است. نیویورک و سایر ایالت ها از اتحادیه جدا شده اند و "جورج دبلییو. بوش" به آنها اعلان یک جنگ غیر هسته ای داده است. بریک بلافاصله مجبور به خدمت در ارتش جدایی طلب می شود و به او مأموریت داده می شود که با ترور مغز متفکر آنها به جنگ پایان دهد؛ کسی هم که باید ترور شود گبوش" متجاوز نیست بلکه "بریل" خیال پرداز است که دارد کل این ماجرا را شب هنگام در تخت و در ذهن و خیال خود تصور می کند (و از این رهگذر دنیایی از آدم ها را دچار آشوب و اشفتگی می کند) و کسی که بریلباید او را به قتل برساند.

تصوربرلی بار ها قطع می شود. به همین دلیل داستان در بعضی جا ها از موضوع اصلی منحرف می شود و برای مثال به فیلم "داستان توکیو"ی اوزو می پردازد ("فیلمی که مثل رمان کوتاهی از تولستوی ظریف و تکان دهنده است") و همچنین ستیزه جویی آمریکا ("آمریکا در حال جنگ است؛ خیلی خب. ولی ما در کشور خود مان نمی جنگیم. یعنی فعلا که خبری نیست.") و سرشت نا امید کننده بشر ("رفتار های گندی که آدم ها نسبت به همنوع خود دارند صرفا یک جور انحراف و نابهنجاری نیستند؛ این رفتار ها بخشی اساسی از هویت ما را تشکیل می دهند.")

ولی چیزی که بریل و استر به آن علاقه مند هستند تعریف کردن داستان درباره آدم ها است؛ درباره آدم های با استعداد و قهرمان و زیبا؛ و همچنین درباره حوادث وحشتناکی که بعضی وقت ها برای شان اتفاق می افتد. شخصیت های استر با تعریف کردن داستان هایی درباره این آدم ها است که زنده می شوند. نتیجه منطقه ای این قضیه این است که بریل، راوی استر، از مرکز توجه خارج است؛ ما بیشتر در مورد "بریک" که یک شخصیت تخیلی است اطلاعات داریم تا بریل به اصطلاح "واقعی." استر می گوید که شما با تعریف ردن داستان درباره یک آدم در واقع او را می شناسید. شخصیت های غایب – "تیتوس" و همسر بریل – واضح تر به چشم می آیند چون غیبت آنها باعث می شود سایر شخصیت ها آزادانه درباره آنها داستان پردازی کنند و آنها تبدیل می شوند به مجموع داستان هایی که راجع به آنها گفته شده است.

استر را اغلب – به درستی – یک نویسنده پست مدرن دانسته اند، و رهیافت داستان-بنیان او برای گسترش شخصیت که در اینجا از آن بهره گرفته بیشتر مدیون نظریه های "ژاک لاکان" است. استر از طرفی نویسنده ای بذله گو است، و آماده است که با میراث ادبی خود بازی کند. اینکه او بریل به قاتل آینده خود وجود بدهد، البته یک ارجاع بامزه به نظریه رولاند بارث در مورد مرگ نویسنده است، که البته در مورد بریل خودکشی رخ می دهد. بازی استر با شخصیت ها و به کارگیری خط های داستانی مختلف بازیگوشانه و سرگرم کننده است، هرچند که در عین حال به طرز متظاهرانه ای تیزهوشانه است.

اینکه پل استر فرز و چابک شخصیت های ود را از یک داستان بر می دارد و وارد یک داستان دیگر می کند و ماهرانه به موضوعات گسترده می پردازد نشان دهنده این است که در "مرد توی تاریکی" جایگاه واقعی خود را باز یافته است. کتاب تا حدودی واکنشی است به جنگ آمریکا با عراق، و استر در اینجا نسبت به رمان "حماقت های بروکلین" (که ماجرای آن در استانه حادثه 11 سپتامبر می گذرد) بهتر به مسائل روز و جاری می پردازد، هرچند سیاست های او به طرز واضحی سیاه و سفید اند. موضوع مهم تر اینکه او در جنگ نکته مهمی پیدا کرده تا به واسطه آن در مورد اتفاقات بدی که در زندگی برای ما پیش می اید حرف بزند، و اینکه چرا در هر حال نباید حرکت مان را متوقف کنیم.                  

نظرات 1 + ارسال نظر
مسعود جمعه 5 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:29 ق.ظ http://tajrobehaye-azad.blogfa.com

بابت اطلاعات تکمیلی تان در مورد معرفی موراکامی در ایران ممنونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد