دنیای مترجم

خبر - مقاله - داستان کوتاه - نقد فیلم - گفتگو.

دنیای مترجم

خبر - مقاله - داستان کوتاه - نقد فیلم - گفتگو.

جان آپدایک.آخرین گفتگو

 

 

 

 

 

 

درباره "جان آپدایک"

 

"جان هویر آپدایک" (John Hoyer Updike) که در تاریخ 18 مارس سال 1932 در پنسیلوانیا به دنیا آمد، رمان نویس، شاعر، داستان کوتاه نویس، منتقد هنری و منتقد ادبی از کشور آمریکا است. معروف ترین کتاب آپدایک سری کتاب های "ربیت" است ("ربیت، بدو"، "ربیت باز می گردد"، "ربیت پولدار می شود"، "ربیت استراحت می کند" و "به یاد ربیت"). دو قسمت "ربیت پولدار می شود" و "ربیت استراحت می کند" هر کدام برنده یک جایزه پولیتزر شدند. آپدایک خود می گوید داستان هایش در یک شهر کوچک و در میان پروتستان های طبقه متوسط جامعه آمریکا رخ می دهد. آپدایک اغلب با نویسندگی هنرمندانه و استادانه اش و نوشته های دارای سبکش، و تعداد زیاد نوشته هایش شناخته می شود. او 23 رمان و بیش از دوازده جلد داستان کوتاه نوشته علاوه بر اینکه آثاری در زمینه شعر و نقد هنری و نقد ادبی و کتاب کودک منتشر کرده است. صد ها داستان کوتاه و نقد کتاب و شعر از آپدایک از سال 1954 تا کنون در مجله نیویورکر منتشر شده است. آپدایک علاوه بر نیویورکر به طور مرتب در مجله ادبی سیاسی "نقد کتاب نیویورک" نیز مقاله منتشر می کند.

آپدایک دوران کودکی خود را در شیلینگتون گذراند. او با دریافت یک بورس کامل، به دانشگاه هاروارد رفت و در سال 1954 در رشته زبان انگلیسی مدرک گرفت. پس از فارغ التحصیلی تصمیم گرفت تا هنر های گرافیکی را به طور حرفه ای دنبال کند و به همین دلیل به "مدرسه نقاشی و هنر های زیبای راسکین" در آکسفورد (انگلستان) رفت. وقتی به آمریکا بازگشت همکاری ثابتش با مجله نیویورکر را شروع کرد، ولی این همکاری ثابت دو سال بیشتر دوام نیاورد. آپدایک بعد ها به "ئیپسویچ" (ماساچوستس) رفت (این شهر محل وقوع داستان رمان "ساحره های ایستویک" است).

آپدایک را بیشتر از همه به عنوان "وقایع نگار رابطه های نامشروع در بین پولدار ها" می شناسند. او خود یک بار در این مورد نوشته بود: "اگر من این موضوع را از توان نینداخته باشم او من را از توان انداخته است!" با این همه آپدایک در موارد بسیاری از این موضوع آشنا دور شده است. مثلا موضوع رمان "ساحراه های ایستویک" (1984) که بعد ها فیلم موفقی هم بر اساس آن ساخته شد، درباره جمعی از زنان جادوگر مطلقه در "نییو انگلند" بود که به کتاب پر فروشی تبدیل شد. رمان "کودتا" (1978) که یک اثر تخیلی درباره یک حکومت دیکتاتوری آفریقایی در دوره جنگ سرد بود، مثل رمان ساحره ها پر فروش شد؛ آپدایک در این رمان در بالا ترین حد ممکن به سبک و سیاق نابوکف داستان خود را روایت کرد. رمان پست مدرن او به نام "گرترود و کلاودیوس" در واقع پیش در آمد تحقیق شده ای بر "هملت" شکسپییر بود. از جمله دیگر رمان های مهم او می توان به "قنطورس" (برنده جایزه ملی کتاب در سال 1963)، "زوج ها" (1968) و "نسخه راجر" (1986) اشاره کرد. "مارتین ای میس (Amis) نویسنده مطرح بریتانیایی، رمان "نسخه راجر" را یک شاهکار کوچک خوانده بود. رمان "زوج ها" باعث شد تصویر آپدایک بر ری جلد مجله "تایم" چاپ شود و به این ترتیب بخت با او یار شود.

آپدایک از نوشتن داستان های دنباله دار لذت می برد. او علاوه بر نوشتن سری رمان های "هری ربیت انگسترام" یک شخصیت داستانی معروف دیگر به نام "هنری بک" (Bech) دارد؛ هنری بک رمان نویسی است که آثار زیادی ندارد ولی سرانجام جایزه نوبل ادبیات را از آن خود می کند. این شخصیت در سه مجموعه داستان کوتاه طنز آمیز آورده شده است: "بک: یک کتاب" (1970)، "بک باز می گردد" (1981) و "بک در مخمصه: یک نیمچه رمان" (1998). داستان هایی که درباره زوج موفقی به نام "می پل" هستند از نظر خیلی ها اتوبیوگرافی خود آپدایک محسوب می شوند؛ خیلی از این داستان ها پایه و اساس یک فیلم تلوزیونی به نام "برای رفتن خیلی دور است" بودند. این فیلم تلوزیونی از شبکه ان. بی. سی. پخش شد. آپدایک یک بار در مصاحبه ای گفته بود به این دلیل نام خانوادگی "می پل" (maple به معنای درخت افرا( را برای این زوج انتخاب کرده که زیبایی و انعطاف پذیری این درخت را دوست داشته است.

آپدایک یک بار گفت در آغاز نویسندگی اش تصمیم گرفته بود هر سال یک کتاب منتشر کند و این موضوع به هیچ وجه باعث کند شدن روند خلاقیتش نشده. او در سال 1994 قصه "تریستان و ایسولد" (داستانی برزیلی) را بازنویسی کرد؛ "در زیبایی گل های سوسن" را در سال 1996 نوشت و یک رمان علمی تخیلی هم به نام "به سوی پایان زمان" را در سال 1997 منتشر کرد. در کتاب "صورتم را جستجو کن" (2002) وضعیت هنر در دوران پس از جنگ جهانی را مورد کند و کاو قرار داد. در رمان "روستا ها" (2004) بار دیگر به حوزه آشنای خود یعنی بی وفایی و خیانت زوج ها در "نییو انگلند" بازگشت. "تروریست" (2006) نام یک رمان دیگر او است که با الهام از حادثه 11 سپتامبر نوشته شده است. "ملاحظات مناسب" نام ششمین مجموعه مقالات او است که در پاییز سال 2007 منتشر شد. در سال 2003 مجموعه ای از داستان های او تحت عنوان "داستان های اولیه 1975-1953" منتشر شد. انتشار این مجموعه، جایزه "پن/فاکنر" را برای او به ارمغان آورد. او در مقدمه این مجموعه نوشت: "هدف من این بوده که به چیز های معمولی و پیش پا افتاده به شکل شایسته ای توجه کنم."

آپدایک در طول سال هایی که به نویسندگی مشغول بوده در ژانر های مختلفی از جمله داستان و شعر و مقاله و خاطره نگاری، قلم فرسایی کرده است. البته او در زمینه نمایشنامه یک اثر بیشتر ندارد؛ نمایشنامه ای به اسم: "باکانان در حال مردن." او در مصاحبه ای گفته بود: "از مارک تووین گرفته تا هنری جیمز، و از ویلیام فاکنر تا سال بلؤ، تاریخچه رمان نویسانی که نمایشنامه نوشته باشند، تاریخچه غم انگیزی است!" آپدایک در سال 2006 به دلیل موفقیت های بزرگ در ژانر داستان کوتاه برنده جایزه "ری" (Rea) شد.

آپدایک چهار فرزند دارد و در حال حاضر به همراه همسر دومش "مارثا" در "بورلی فارمز" ( در ماساچوستس) زندگی می کند. او در کتاب خاطراتش به نام "خجالت" نامه ای به نوه های خود "آنوف" و "کووامی" می نویسد و در آن تاریخچه خانواده آپدایک را توضیح می دهد و از آنها می خواهد که بابت رنگ پوست شان خجالت زده نباشند. نوه های آپدایک به دلیل اینکه پدر شان آفریقایی است رنگین پوست هستند. آپدایک یک نوه دیگر به نام "تره ور" هم دارد. آپدایک به بیماری پوستی "داء الصدف" دچار است؛ او در کتاب خاطراتش "تولید شرم آور پوستش" را به قدرت خلاقیتش در نویسندگی ربط می دهد!

 

 

آخرین گفتگو با "جان آپدایک"

من یک دایناسورم!

 

ریدرز دایجست

 

جس کورنبلوث

فرشید عطایی

 

سوکی گفت: "وضع این شهر را می شود بهبود داد."

تامی گفت: "بهبود پیدا می کند، یواش یواش. آدم های جدید به این شهر می آیند با ایده و افکار نو. یک کافه ورزشی با سه تلوزیون بزرگ در هر ساعتی از شبانه روز اتفاقات مختلف ورزشی را نشان می دهد. جوان ها همه به آنجا می روند. الان یک مرکز سلامت هم ایجاد شده. در آنجا وسایل ورزشی و این جور چیز ها هست."

"آره، دیدم مردم روی تردمیل ورزش می کردند. همه روی سر شان هدفون داشتند؛ مثل یک ردیف زامبی بودند. صحنه ترسناکی بود."

 

جان آپدایک حد اعلای نویسنده مکتب قدیم است. او می گوید: "من یک دایناسورم." او موبایل ندارد، iPod ندارد، از کامپیوترش به اینترنت دسترسی ندارد، و این تا حدودی به این علت است که می ترسد دزدان اینترنتی (هکر ها) یک سال تلاش او در زمینه نویسندگی را به راحتی نابود کنند. به علاوه اینکه می گوید: "ترجیح می دهم در کتاب ها دنبال اطلاعات بگردم؛ اگر نیاز داشته باشم که در گوگل جستجو کنم به کتابخانه می روم." ولی با این همه هراس او از تکنولوژی هیچ مانعی بر سر راه خلاقیتش ایجاد نمی کند؛ در واقع، شاید حتی ضریب خلاقیتش را بیشتر هم می کند. او اکنون بیش از نیم قرن است که بیشتر با مداد صفحات را سیاه می کند، و البته نتیجه این قلم فرسایی او سیل آسا بوده است!

جدید ترین رمان آپدایک به نام "بیوه های ایستویک" (که در واقع دنباله ای بر رمان دیگر او به نام "ساحره های ایستویک" است که آن را در سال 1984 نشته بود)، بیست و سومین رمان او محسوب می شود، به علاوه اینکه او تا کنون بیش از دوازده جلد مجموعه داستان کوتاه و یک عالمه شعر و نقد کتاب و چندین جلد نقد آثار هنری را در مجموعه آثار خود دارد. او همچنین چندین جایزه ادبی مهم، از جمله دو پولیتزر را از آن خود کرده است.

جان آپدایک 76 ساله قد بلند و لاغر و موهایش لایه لایه است، ولی نگاه خونسرد و رفتار و کردار "هاروارد"ی اش فریبنده است. او بیشتر دوران کودکی خود را در شیلینگتون (واقع در ایالت پنسیلوانیا) گذراند؛ در این شهر کم محصول متشکل از مزارع و کارخانه ها، پدر آپدایک در مدرسه درس می داد و مادرش هم پرده می فروخت. مادرش همیشه آرزو داشت نویسنده بشود ولی هرگز موفق نشد به آرزوی خود برسد. هم پدر و هم مادر اپدایک او را تشویق می کردند که خلاقیتش را نمایان کند.

با این همه علیرغم تمام علاقه ای که اپدایک به شخصیت های با کلاس و روشنفکر داشت، شخصیت های داستانی مورد علاقه آپدایک، شخصیت های داستانی محبوب او مثل شخصیت "هری ربیت انگسترام" آشنا باقی می مانند؛ هری ربیت انگسترام یک ستاره اسبق بسکتبال دبیرستانی است که میانسالی او را گیج و مبهوت کرده است. از همه اینها گذشته، آپدایک می تواند سرگرمی های جذابی را به وجود آورد، همانطور که او این موضوع را با رمان "ساحره های ایستویک" ثابت کرده است؛ بر اساس این رمان یک فیلم سینمایی موفق با حضور بازیگران معتبری چون میشل فایفر و سوزان ساراندون و شر جک نیکلسون، ساخته شد. بر اساس این رمان یک نمایش موزیکال بر روی صحنه تئاتر ساخته شد و احتمالا یک سریال تلوزیونی نیز بر اساس آن ساخته خواهد شد. در رمان "بیوه های ایستویک" با همان شخصیت های جذاب "ساحره های ایستویک" طرف هستیم؛ آنها البته به اندازه چندین دهه پیر تر شده اند ولی چالش هایی که با آنها رو به رو می شوند همچنان تر و تازه اند.

آپدایک در یک خانه بزرگ و جا دار مشرف به اقیانوس اطلس در ساحل شمالی بوستون، زندگی می کند. فروتنی او حیرت انگیز است؛ نویسنده ای افسانه ای که از خوشبختی خود شاکر است.

 

ریدرز دایجست: چه چیزی باعث شد رمان "ساحره های ایستویک" را بنویسید؟

جان آپدایک: دنباله ها همیشه با من برخورد مهربانانه ای داشته اند! مثلا دنباله ای بر رمان "ربیت، بدو" (منتشر شده در سال 1960) نوشتم و فروش موفقیت آمیزی داشت؛ همین موضوع باعث شد سه رمان ربیتی دیگر هم در دنباله آن بنویسم. رمان ساحره ها تبدیل به فیلم شد؛ موسیقی این فیلم پرفروش شد. در سن و سال من آدم دیگر سرش پر از ایده های داستانی نیست. یکی از راه هایی که یک نویسنده می تواند با پیری خود کنار بیاید این است که شخصیت های داستانی خود را پیر کند؛ بنابراین من هم شخصیت های داستانی ام را پیر کردم و به این طریق توانستم آنها را به دوران اوج شان برگردانم. تجربه جالبی بود.

یکی از شخصیت های شما شهر "ایستویک" امروز را اینگونه توصیف می کند: "شهری که در آن مادران سرحال و قوی، پسران چاق خود را با ماشین های اسپرت گنده بری تمرین هاکی به باشگاه هایی که در فاصله بیست و چند کیلو متری قرار دارند می برند، و پدران جوان و اخته شده سست و احساساتی به همسران نیم بند خود در کار های خانه کمک می کنند، و تمام روز یکشنبه را در خانه دوست داشتنی شان به اتلاف وقت می گذرانند. دوباره دهه 1950 شده است، منتها این بار دیگر عذر و بهانه ای به اسم روس ها وجود ندارد." آیا این دیدگاه شخصی خود تان است؟

در اوضاع و احوال کنونی، نویسنده ها بیشتر به انتقاد گرایش دارند تا تعریف و تمجید. مشکل بیش از حد سنگین این است که مرد چاق درون من سعی می کند که خارج شود، و همین که می خواهم در مورد اینکه آمریکا موفق شده از ظاهر خوب جهانی اش خارج شده و دچار اضافه وزن شود، اظهار نظر کنم. بچه های آمریکایی هم الان آنقدر چاق شده اند که با کامیون باید آنها را این ور و آن ور برد. دیدگاهی که در این رمان مطرح شده هرچند به طرز خشنی بیان شده ولی دیدگاهی نیست که آن را انکار کنم.

هم در رمان "ساحره ها" و هم در "بیوه ها"، زنان قدرت های جادویی دارند و مردان از ایستادگی کردن در برابر آنها عاجز و ناتوان اند. یکی از ساحره ها بی پرده می گوید: "مردانی که از آنها بچه دار شدیم... آنها فقط به درد همین کار می خوردند." این جمله خیلی خشن و بی رحمانه به نظر می رسد.

من سعی ام این بود که از دید آن ساحره ها بنویسم، بنابراین شاید دچار اغراق شده باشم. زنان برای خود شان یک نژاد هستند. آنها نوزاد به دنیا می آورند و در بزرگ کردن آنها نقش اصلی را دارند. مردان فقط یک زائده هستند؛ حادثه هایی واقعا ضروری، ولی در هر حال فقط حادثه اند. مردان از طرفی دارند مسؤلیت های پدرسالارانه ای را که به طور سنتی داشتند، کنار می گذارند.

آیا شما در آنچه که ما آن را از روی حسن تعبیر "روند پیر شدن" می نامیم هیچ تسلی و دلگرمی ای می یابید؟

سن و سال زیاد تا کنون با من خیلی مهربان بوده! من توانسته ام علیرغم سن زیاد کار بکنم و آثارم را به چاپ برسانم. می توانم با خیال راحت استراحت کنم و گل های مینا را تماشا کنم. سن زیاد، لذت های تازه ای هم برای آدم می آورد. سفر به یک پدیده تبدیل می شود؛ شخص می خواهد قبل از آنکه از دنیا برود آن را ببیند.

از نظر خود تان بزرگ ترین موفیت شما چه بوده؟

بزرگ ترین موفقیت من این بوده که من پسر یک معلم مدرسه بوده ام که بدجوری دلش می خواسته کار خلاقانه ای انجام بدهد. من افتخار می کنم که توانسته ام مدت نیم قرن به نویسندگی مشغول باشم. من همیشه دوست داشتم از آمریکایی های معمولی بنویسم و کاری کنم که آدم های جالبی به نظر برسند. من همچنین به همکاری ام با مجله "نیویورکر" افتخار می کنم؛ از 11 سالگی آرزو داشتم در این مجله مطلب چاپ کنم.

تا کنون هرگز دچار "انسداد ذهنی نویسنده" شده اید؟

خب کار نویسنده هر روز با تلاش و تقلا همراه است. با خودم می گویم، آیا این موضوع ارزش کار کردن دارد؟ آیا دارم آن را به خوبی انجام می دهم؟ داستان نویس در داستان هایش از آدم هایی می نویسد که وجود واقعی ندارند. ولی زندگی از طریق خود-اشتغالی و روزنامه نگاری حق التحریری امتیاز ها و مزیت های خاص خود را دارد. اینکه آدم هر روز بنویسد هزینه زیادی ندارد.

درباره سه تا میز تحریری که در خانه تان دارید برای ما صحبت کنید.

ما به یک خانه تابستانی قدیمی نقل مکان کردیم که به سبک و سیاق خانه های اعیانی ساخته شده است. من قسمت مخصوص خدمتکار ها را برای خودم برداشتم، در بالای آشپزخانه؛ چهار اتاق کوچک، به علاوه یک دستشویی. در اتاقی که یک میز تحریر چوبی و یک ماشین تحریر هست، نامه می نویسم. در اتاقی که میز تحریر فلزی و منظره دریا دارد، نمونه خوانی می کنم و با دست می نویسم. در اتاق سوم یک میز تحریر سفید هست و یک کامپیوتر برای نوشتن نسخه نهایی آثارم و نوشتن نامه های طولانی. و در اتاق چهارم که من در آن مطالعاتم را انجام می دهم، یک صندلی راحتی هست.

چه چیزی باعث می شود شما به نویسندگی ادامه بدهید؟

امید به اینکه بتوانم کاری بکنم که تا حالا نکرده ام؛ اینکه برای خوانندگان وفادارم کار شگفت انگیزی ارائه کنم. به هر حال هر کسی در هر مقام و موقعیتی دارد از یک سری منابع و امکانات بهره مند می شود و باید چیزی در توجیه این بهره مندی ارائه کند، و برای این منظور بهترین کاری که من می توانم انجام بدهم نویسندگی است. خیلی خوب است که آدم بتواند جای پای محکمی برای خودش دست و پا کند.               

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد